loading...

هفتاد و دو سال متوالی بیدار ماند؛

بی خویشتن از آتش پاره ای که هر صبح بیدار می شد،

بازدید : 209
دوشنبه 4 آبان 1399 زمان : 15:39

اومدم کارگاه و اصلا حالم خوب نیست. من نیازمند "نبودن" اَم. با مبینا که حرف می‌زدم، می‌گفت "عدم وابستگی". راست میگفت. "تعلیق". من اگه نمی‌تونن روی پام وایسم باید بشینم، یا اگه نمی‌تونم بشینم، باید وایسم. اینکه به زور خودمو بین نشستن و وایسادن نگه دارم، داغونم می‌کنه. من دیگه اون مریمِ گذشته نیستم و این طبیعیه. زمان و اتفاقات، آدم رو فرسوده و عوض می‌کنه. "تفاوت" اما، دوباره به من آسیب زد. خودم که هیچی. به بقیه حتی. امیرعباس که با شهرزاد به هم زده بود، بهش گفته بود "تو لایق مردنی". من واقعا عصبانی شدم وقتی فهمیدم. من واقعا خسته و فرسوده ام.

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود...
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی